شورش درشهر

عجب غوغایی به پاکردی. شهر رابه آشوب کشانده ای. این چه رسم روزگاراست که دیدگان شهلای زیبارویی عشوه گرچنین بلوایی بپاکندکه از یک لشکرمهاجم زره پوش برنیاید.
عجب چشمان شهرآشوبی .برق چشمانت بسیاری راخشک کردوتیرنگاهت جمعی رابه دیواردوخت.ازکشته های نگاهت پشته می سازی بی انصاف.
ماهم زمانی شهرآشوب بودیم ازبدحادثه به کنارافتادیم وهدررفتیم.پس بترس ازچرخش چرخ گردون ای افسونگرکه این دوران طنازی وکشته خواهی دیری نخواهدپائید. ازسردستگی شورش درشهر به کناری برو که عاقبت خزان زیبایی وجوانی کنارت خواهدزد.سردرگریبان خودفروبرکه جیب مراقبت به ازدلق ارزق زمانه. پندبشنوکه چشیده ایم وکشیده ایم ما
 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اقلیت خائن اکثریت نادان

جهل مردم

قصه مابه سر رسید