حق ناشناسان

 خستگی.درماندگی واینهمه نامرادی.گاه آدم باتمام وجودمیخواهددل شکسته اش رابرداردوبه دورترین جای دنیاهمان مکان بی نام نشان که هیچکس ردش راهم بلدنیست برودآنجاکه دست هیچ حق ناشناس بی انصاف وخودخواه بی منطقی به اونرسدخودش باشدوزانوی غم خودش دربغلش که مزدسالهاعذاب کشیدن برای آسایش دیگران بی منت کردن نیست.کسی رامیسناسم که باگفتن اینکه ماهم زجرکشیدیم. تمام مصیبتهای دیگری درطول چندسال رابه آب جوی سپردوهیچ انگاشت.کسی نبودبه آنهابگوید اگرراست میگوئیدچرارنج خودرانگفتیدوچراصبرکردیدوعمروآبروی دیگری راهدردادیدوچرااکنون هم طالب همان وضعیداگررنج آوربود.این مردم راچه میشودفقط بفکردربردن خویش ندخودراجای دیگری نمیگذارندوازدیداونمینگرند.افسوس که خلایق عمرهاببادمی دهندازبرای دلسوزی وخیرخواهی وعاقبت باحرف وعملی مزدشان رابدمی پردارند.نمونه اش کادر درمان باعذاب الیم دههاماه مردم راحمایت ودرمان  نمودندبقیمت جان خودولی درعوض تافرصت تعطیلی پیش می آیدجاده های شمال لبریزوجمعها جمع همه چیزفراموش میشودومزدجانفشانی میشودبی خیالی دولتمردان وحق ناشناسی و ناسپاسی مردم.امان ازاین خلق وامان ازاینهمه نامرادی وشکست.😔💔😔




نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اقلیت خائن اکثریت نادان

جهل مردم

قصه مابه سر رسید