نیمه گمشده

نیمه گم شده
گاهی آدمهاهمدیگرراگم میکنند.حتی گاهی خودراهم گم می کنندآنقدرغرق کارودرس وغم میشوندکه اطرافشان رانمی بینندچشمشان عاجزازدیدن چشمانی است که دنبالشان می کند.گوششان صدای تپیدن قلب دیگری رانمی شنودشایدهم نمیخواهندان صدارابشنوندشایدهم نه...
گاهی انقدرغرق درخودبینی میشویم که دیگران رانمی بینیم.چه بسیارمردانی که همسران خودرانمی بیننددختران خودرانمی بینندوچه بسیارزنانی که مردان خودرانمی بینند.گاهی دنبال نیمه گمشده همه جارامی گردندغافل ازاینکه آن نیمه گمشده همان نزدیکیست دریک قدمی آنها...
چه خوب است غیرازکارودرس وپول واندوه...دیگران راهم ببینیم خودمان راهم ببینیم وبیابیم آدمهاآنقدرهامنتظردیده شدن نمی مانندیامی روندیاعمرشان می رودوتنهاخاطره ای برجای می ماندویا داغی بردل
بایدخوب دیدوگوش شنواداشت بایدوبایدهای دیگر
ماخودمان راهم گم کرده ایم آنوقت به دنبال نیمه گمشده ایم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اقلیت خائن اکثریت نادان

جهل مردم

قصه مابه سر رسید