عشق وسی سالگی

عاشق شدن در چهل سالگی
چیز عجیبی است
دیگر مسیر را با شمع روشن نمیکنی
خانه را گل باران نمیکنی
شبیه روزهای پر شور جوانی نیست
دوست داری ساده کنار هم بنشینید
و چای هایتان بار ها سرد شود
عاشق شدن در چهل سالگی تب کافه گردی ندارد
ولی دوست داری شب های بارانی را زیر اسمان صبح کنی
بی انکه هیچ حرف عاشقانه بزنی
قدم بزنی و باران در جانت ریشه کند
حتی در چهل سالگی غصه موهای سپیدت را نمیخوری
فکر میکنی که پس هر سپیدی خاطره ایست
پس هر سپیدی غصه ایست که حالا بعد از چهل سالگی دلپذیر شده
عاشق شدن در چهل سالگی کم حرفی می اورد
نه کم ذوقی
دوست داری یقه ی پیراهنت را برایت صاف کند و بگوید
موهای سپید زیباترت کرده
و تو سکوت کنی و فکر کنی غصه ادم ها را لطیف میکند
عاشق شدن در چهل سالگی
عاشقی عجیبی است
یک چای در بالکن
کار صد جمله عاشقانه را میکند
و تازه به جادوی چای پی میبری. کلاعشق چیزعجیبی است وعاشق موجودی عجیب تر. عشق درچهل سالگی طنابی است که اگراشتباه باشدطناب دارمیشودواگر درست باشدطناب نجات بسوی روشنایی وآرامش

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اقلیت خائن اکثریت نادان

جهل مردم

قصه مابه سر رسید